سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
[ و بر پلیدیى که در پارگین بود گذشت و فرمود : ] این چیزى است که بخیلان در آن بخل مى‏ورزیدند . [ و در روایت دیگرى است که فرمود : ] این چیزى است که دیروز بر سر آن همچشمى مى‏کردید . [نهج البلاغه]
 
امروز: جمعه 103 اردیبهشت 28

گفت بروم تا شاید قدری آرام گیرم
گفت بروم تا شاید قدری حال و هوای دلم صاف شود
گفت بروم ..
بروم به سوی دریا...به سوی مادر آرامش ..
تا شاید با بزرگیش با اندک موجش قدری از دلتنگیم را بشوید و با خود ببرد
تا مگر شاید طوفان چشمانم برای دقایقی بند آید
تا مگر لحظه ای گوش زمان از نوای هق هق من باز شود...
گفت بروم تا مگر شاید دریا صدای نازنینت را به گوشم برساند
اما نه..دریا صدای او را برایم نیاورد هر چه انتظار کشیدم پوچ و بیهوده بود..
نه دریا نه ساحل دریا...و نه هیچ چیز دیگر
نمی تواند باعث آرامش من باشد الا...
نه هیچ بگذار جمله ا م ناتمام بماند...
می گذارم آسوده باشی شاید دگر دل تو نمی خواد اسم زیبایت خطی خطی های دل نازنین را زینت ببخشد .

 نوشته شده توسط محمد تحصیلدار در چهارشنبه 85/9/8 و ساعت 1:20 صبح | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم

( رؤیای 24 )
محمد تحصیلدار
عشق صدای پای ما در کوچه های تنهایی است

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 4
مجموع بازدیدها: 292968
جستجو در صفحه

خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو